دیپا  کومار و مقابله با تبعیض و نژادپرستی

پروفسور دیپا کومار


خانم پروفسور دیپا کومار، اندیشمند و فعال زن هندی-آمریکایی است. وی پروفسور رشته ژورنالیسم و مطالعات رسانه‌ای دانشگاه راتجرس(Rutgers University School of Communication and Information) آمریکا است که در موضوعات امپریالیسم آمریکا، اسلام‌هراسی و نژادپرستی ضد مسلمانان، نئولیبرالیسم، جنسیت و رسانه، به تدریس و پژوهش می‌پردازد. در آمریکا از او به عنوان ” یکی از برجسته‌ترین دانشمندان کشور در حوزه اسلام‌هراسی” و “ محقق جهانی در حوزه اسلام‌هراسی و نژاد1 یاد می‌کنند.

بهترین کتب پروفسور کومار

عدالت‌خواهی و مقابله با تبعیض و نژادپرستی یکی از ویژگی‌های شخصیتی دیپا کومار است که باعث تأثیرگذاری و تحول‌خواهی او در زمینه‌های مختلف شده است. کتاب برجسته او با نام “ اسلام‌هراسی و سیاست امپراتوری؛ 20 سال پس از 11 سپتامبر(Islamophobia and the Politics of Empire: 20 Years after 9/11)” در سال 2021 به چاپ رسید. این اثر به سیاست‌های جورج بوش که عملاً باعث آغاز یک دوره جدید در زمینه اسلام‌هراسی آمریکاست، با عنوان “جنگ علیه ترور” می‌پردازد. در این کتاب به خواننده اثبات می‌شود که اسلام‌هراسی و ایجاد تصویر “دشمن مسلمان” مختص دوره بوش نیست. در همین راستا وی ریشه‌های اسلام‌هراسی را از سده 1500 تا سال 2021، به ویژه دولت ترامپ، ردیابی می‌کند. همچنین، در این کتاب اعلام می‌شود که آمریکا از گروه‌های اسلامی تا زمانی که در جهت منافعش باشند، حمایت می‌کند و اگر این موضوع به ضررش ختم شود، جنگ می‌کند.

پروفسور دیپا کومار

موضع‌گیری در مقابل اسلام هراسی و دفله از مردم فلسطین

دیپا کومار یکی از منتقدین جدی توهین‌های متعدد رسانه‌های غربی به شخصیت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) است؛2 برای مثال سال 2005 در انتقاد شدید خود علیه روزنامه ‌هلندی(Jyllands-Posten)  هتاک به حضرت محمد (ص) تحت حملات جدی اسلام‌هراسان قرار گرفت.3 ایشان نیز پاسخی درخور به حملات آن‌ها دادند.4 کومار مدافع مبارزات فلسطین است و از حق مردم این کشور برای تعیین سرنوشت خود حمایت و خود را با حماس همسو می‌کند. وی بیان‌ می‌دارد که حماس در سال 2006 در یک انتخابات با رأی مردم انتخاب شده و یک حزب سیاسی مشروع شناخته می‌شود، پس می‌تواند از مردم فلسطین به طور جدی حمایت کند. پروفسور معتقد است گروه حماس “لباس مقاومت ملی را در برابر اشغال سرزمین‌های فلسطینی توسط اسرائیل” بر تن کرده است.5

سیاست‌های ضد اسلامی دولت آمریکا از زبان کومار سینما


خانم کومار در یکی از مصاحبه‌های خود با سازمان Democracy Now و در پاسخ به بحث اعتقاداتش در زمینه اسلام‌هراسی و نژادپرستی گفت: «باید به ریشه‌های اسلام‌هراسی توجه کنیم. اگر این کار انجام نشود، مردم به راحتی تلقین‌ها و ادعاهای طبقه سرمایه‌داری و حاکم را قبول خواهند کرد. برای مثال جورج بوش ادعا داشت این جنگ علیه اسلام نیست، بلکه علیه افراطی‌ها است.
باراک اوباما نیز مثال دیگری است که به شکل خیلی خاص و حرفه‌ای از این ادبیات استفاده کرد. اوباما می‌گفت مسلمانان بخش عمیقی از جامعه آمریکا هستند و تمدن اسلامی به تاریخ جهان خدمت کرده است. اتفاقاً مردم نیز به راحتی این را قبول می‌کنند و اصلاً به سیاست‌ها و اعمال آمریکا در فردای 11 سپتامبر توجه نمی‌کنند. تناقض گفتار رهبران آمریکا، به ویژه اوباما، با سیاست عملی ایشان در قبال مسلمانان بسیار آشکار است. دلیل این واقعیت، نژادپرستی شدیداً قوی، ریشه‌یافته و آراسته است که باعث شده عامل و راهنمای سیاست‌ها باشند.
برای مثال سیاست “به دام اندازی” ((Entrapment سازمان FBI، نشان‌دهنده این است که دولت آمریکا تمام مسلمانان را به صورت ذاتی و پیش‌فرض تروریست می‌داند. طبق این سیاست، مامور اطلاعاتی آمریکا یک مسلمان را به انجام عملی (ضد امنیت و تروریستی) تحریک می‌کند، به طوری که اگر آن‌ مامور او را تحریک نمی‌کرد، مسلمان مذکور هیچوقت دست به انجام آن‌ نمی‌زد! مثلاً به او پول می‌دهند که کاری را انجام بدهد و به محض دریافت پول، قبل از ارتکاب عمل، او را دستگیر می‌کنند.
یا طرح Counter-radicalization رئیس جمهور اوباما؛ طبق این سیاست دولت آمریکا به استخدام افراد اثرگذار و پرنفوذ در جوامع مسلمان، جهت جاسوسی از آن‌ها برای دولت آمریکا، می‌پردازد.

ریشه‌های نژادپرستی امروزی


کومار در ادامه بحث اعلام کرد: چرا این سیاست‌ها مبتنی بر نژادپرستی هستند؟ چون شما نمی‌بینید که مثلاً اف‌بی‌آی به سراغ افراد سفیدپوست آمریکایی برای به رگبار بستن و قتل عام برود؛ یا نمی‌بینید که اف‌بی‌آی سیاست Entrapment را در میان سفید‌پوستان اجرا کند. بنابراین رویکرد نژادی در جامعه اطلاعاتی و امنیتی آمریکا به وضوح کاملاً نهادینه شده است، چه در سیاست خارجی و چه داخلی.
اسلام‌هراسی مختص حادثه یازده سپتامبر (2001) نیست، این پدیده تاریخ بلندی در اروپا و آمریکا دارد. غالباً تصور می‌شود که پدیده اسلام‌هراسی به جنگ‌های صلیبی برمی‌گردد، اما این ادعای درستی نیست. شکل‌گیری مفهوم مدرن نژاد و نژادپرستی از سده 1500 شروع شد. زمانی که اسپانیا و پرتغال به عنوان امپراتوری‌های کلیدی و پیشرو در عصر امپریالیسم مرکانتلیسیتی، ظهور کردند.
دقت کنید که قرون وسطی اوج شکوفایی امپراتوری‌های مسلمانان، چینی‌ها و هندی‌ها بود که بسیار پیشرفته بودند و اتفاقاً اروپا نسبت به آن‌ها عقب‌مانده محسوب می‌شد. بنابراین تفکر اینکه یک نژاد دون‌پایه و پَست مسلمان وجود داشته باشد، در آن‌ زمان در میان غربی‌ها وجود نداشت و منطقی نبود، چرا که مسلمانان دارای دستاورد‌های فرهنگی و سیاسی شگرفی بودند.

قدرت‌گیری اروپا و موفقیت آن‌ در جوامع مختلف

در عصر مدرن، عثمانی‌ها به عنوان دشمن کلیدی در نظر گرفته شدند، اما باز هم غرب به آن‌ها به عنوان یک نژاد دون‌پایه و حقیر نگاه نمی‌کرد، چون قدرت، شکوه و جلال داشتند. با قدرت‌گیری اروپا و پیشروی آن‌ها به سرزمین‌های غیراروپایی از طریق اقیانوس و قدرت دریایی، اروپایی‌ها با این امپراتوری‌ها (که غالباً قدرت‌ نیروی زمینی ایشان قوی بود، و در زمینه دریا از قدرت‌های اروپایی عقب‌تر بودند) درگیر شدند. در این دوران بود که ایده برتری نژاد اروپایی و پَستی نژاد مسلمان و دیگر مردمان، مطرح شد. در این دوران بود که Blood purty laws (قوانین خلوص خون و دورگه بودن) ابتدا علیه یهودی‌ها و سپس مسلمین مورد استفاده قرار گرفت.

اوج‌گیری نژادپرستی بعد از قرون وسطی

در قرون وسطی، وقتی شخصی از دین یهودیت و اسلام به مسیحیت می‌گروید، توسط جامعه مسیحی قبول می‌شد و مورد استقبال قرار می‌گرفت. ولی از این دوران به بعد، 1492 (اخراج یهودیان از اسپانیا)، دین تبدیل به یک مسئله نژادی شد. مسلمین نیز در اوایل سده 1700 اخراج شدند. اما این شکل از نژادپرستی باز هم به وخامت و شدتی که پس از دوران روشنگری ایجاد شد (بعد از قرن 17 و 18) و اکنون نیز با آن‌ دست و پنچه نرم می‌کنیم، نمی‌رسید. در این سده (1500) مسلمین و یهودی‌ها نجس پنداشته می‌شدند، اما حقیر و پَست، نبودند. چون مسلمین، عثمانی‌ها و امپراتوری‌های شمال آفریقا، همچنان قوی بودند.
پس از قرن 17 و 18 (آغاز عصر استعمار) نژادپرستی غربی‌ها از سطح نجس‌پنداری مسلمین و یهودیان فراتر رفت و به ایشان به عنوان یک نژاد حقیر و پَست نگاه کردند. چون اروپایی‌ها قوی شده بودند و امپراتوری‌های اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا ضعیف. بنابراین اسلام‌ستیزی چیز جدیدی نیست و ریشه در گذشته دارد، اما تا قبل از دوره استعمار (قرن19) تا این حد توسعه و شدت نیافته بود. در قرن 19 بود که نژادپرستی به اوج رسید. اوایل قرن 20، مسلمانان سیاه‌پوست در آمریکا بخاطر مسلمان بودن‌شان مورد حمله قرار گرفتند، در حالی که قبل از آن به دلیل پوست سیاه‌شان مورد هجوم بودند.

نظر دیپا کومار درباره نژادپرستی در قرون وسطی

ریشه اسلام‌هراسی در آمریکا قبل از 11 سپتامبر


کومار در ادامه مطالب ارائه شده گفت: ادوارد سعید در رابطه با شرق‌شناسی صحبت می‌کند، شرق‌شناسی از دانش بسیاری به وجود آمده است که استعمارگران اروپایی از این بهانه برای تأیید تلاش‌های استعماری خود در شمال آفریقا، خاورمیانه و هند استفاده می‌کنند. بخشی از این رویکرد به منظور سکنی‌گزینی بریتانیایی‌های مهاجر که به آمریکا رفتند نیز استفاده شد. آمار و ارقام اعلام می‌کنند اولین جمعیت قابل توجه مسلمانانی که به آمریکا رفتند، برده‌های مسلمان آفریقایی بودند که به اجبار راهی این کشور شدند. در این بین، آثار علمی به جا مانده از گذشته، نشان می‌دهند که آن‌ها به جهت سواد و علم خود، از لحاظ طبقاتی بین طبقه سیاه‌پوست و سفید‌پوست قرار گرفتند. این وضعیت تا اوایل قرن 20 ادامه یافت و از این دوران به بعد سیاه‌پوستان مسلمان بخاطر دین خود مورد هدف قرار گرفتند.
درک متناقضی در مورد مسلمین و عرب‌ها تا جنگ جهانی دوم وجود داشت. از این تاریخ به بعد، آمریکا جای فرانسه و بریتانیا را، به عنوان یک قدرت امپریالیستی، پُر کرد. پس از این دوره زمانی، ما شاهد فرآیندی هستیم که؛ ابتدا عرب‌-آمریکایی‌ها بعنوان یک تهدید تروریستی برساخته شدند، و سپس ایرانی‌ها بعد از انقلاب اسلامی و سپس اهالی جنوب آسیا.
یک واقعه بسیار مهم که از اثرگذاری قابل توجهی برخوردار است، حادثه گروگانگیری مونیخ (1972) است که در آن‌ یک گروه فلسطینی ورزشکاران اسراییل را با هدف آزاد کردن 300 زندانی فلسطینی که در زندان‌های رژیم صهیونیستی بودند گروگان گرفت؛ این حادثه شدیداً بازتاب رسانه‌ای داشت. نیکسون نیز تمام عرب-‌آمریکایی‌ها را مسئول حادثه مونیخ دانست و طرح‌های مختلف امنیتی-نظارتی مثل Operation Boulder (عملیات تخته‌سنگ) را اجرا کرد. پس از آن ایده‌ی این‌ها (مسلمانان) جمعیت مظنون(Suspect Population) هستند، اینها “تروریست‌های بالقوه” هستند و دیگر ایده‌های این‌چنینی، توسط جامعه اطلاعاتی آمریکا شکل گرفت.

11 سپتامبر و حقایق بیشتر درباره آن

داستان سلمان همدانی پاکستانی‌الاصل برای خواننده بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد. او مأمور پلیس نیویورک بود که در یازده سپتامبر از جان هزاران آمریکایی‌ دفاع کرد. با وجود اینکه جرج بوش، سلمان را رسماً در قانون Patriot Act یاد کرد و قهرمان نامید، اما نیویورک پُست او را به عنوان تروریست معرفی کرد. (Missing or hiding, mystery of NYPD cadet from pakistan). بدن تکه‌تکه وی را بعداً در محل حادثه پیدا کردند که نشان می‌داد او واقعاً برای نجات جان آمریکایی‌ها پیش‌قدم شده بوده است. خب این داستان نمونه‌ای از حوادث تلخ و دردناک در 11 سپتامبر است؛ نه فقط توضیحاتی برای افشای رفتار آمریکا با مسلمانان ساکن در این کشور، بلکه توضیح کل سیاست خارجی آمریکا علیه جهان اسلام است.
در این موضوع، اغلب فعالان اهل نیویورک (مثل سلمان همدانی)، که درگیر کمپین‌های دفاع از افراد ناپدید شده‌ بودند؛ حتی اجازه گرفتن وکیل و صحبت با خانواده خود را نداشتند. این افراد که به این شکل ناپدید، بازداشت و دیپورت شدند، تعدادشان به هزاران نفر می‌رسد. نهایتاً در سطح بین‌الملل، کار مفیدی که آمریکا انجام داد، ریشه‌کن کردن تروریسم و دستگیری بن‌لادن و جلوه دادن این عمل به عنوان نجات زنان افغانستان بود. که این فعالیت، اولین مداخله خارجی ذیلجنگ علیه ترور بود.

افغانستان، عراق و واقعه 11 سپتامبر

 

زنان تحت حکومت طالبان، به ویژه زنان شهری، متحمل رنج‌های زیادی شده‌اند. اما تا قبل یازده سپتامبر، زنان افغانستانی از پوشش خبری و حمایت آمریکا و غرب برخوردار نبودند و توجهی به آنان نمی‌شد. اما ناگهان، وقتی افرادی مثل لارا بوش و کالین پاول لفاظی‌های “جنگ علیه ترور” و همچنین جنگ برای آزادی زنان و حقوق بشر را به راه انداختند، مردم شاهد پوشش رسانه‌ای وحشتناک شدند! در طول چندماه 900 مطلب و خبر جدید در این باره ایجاد شد!
زنان افغانستان آزاد نشدند؛ تریلیون‌ها دلار خرج شد، 90% آن‌ صرف حوزه نظامی و فقط 10% آن‌ به زیرساخت و ملت‌سازی اختصاص یافت. البته می‌دانیم که برخی از مشکلات مثل آموزش و یا بهداشت در مرکز شهرها پیشرفت کرد، اما جمعیت اصلی افغانستان، یعنی 70% جمعیت، به دست تهدید آمریکا وضعیت بدتری را متحمل شدند. و این به آن علت بود که آمریکا با گروه‌های شبه‌نظامی در جنگ متحد شده بود و حتی به آن‌ها درس‌هایی را می‌آموخت. اما بعد از واقعه 11 سپتامبر، با ملت‌هایی که زمانی متحد بود هم به جنگ پرداخت. بنابراین جنگ با استفاده از ایده‌های شرق‌شناسانه (اورینتالیستی) و نژادپرستانه، مبنی بر اینکه این جوامع عقب‌مانده و ضد زن هستند و باید آزاد شوند، انجام شد.
در عراق هم وقتی که سلاح کشتار جمعی پیدا نشد، آمریکا و غرب با لفاظی سعی داشتند دموکراسی را در عراق حاکم کنند. ما خودمان دموکراسی درستی در آمریکا نداریم و درگیر این هستیم که متجاوزین جنسی سریالی (Serial Rapists) و متعرضین را محاکمه کنیم؛ اما با این وجود آمریکا از White Man’s burden جهت بسیج نیروهای‌ مختلف داخلی و خارجی علیه افغانستان و عراق استفاده کرد.

ایران و شخصیت لولوخُرخُره‌اش در جهان

نقش ایران به عنوان لولوخُرخُره (Boogeyman) شناخته می‌شود. ایران کشوری بزرگ است، 80 میلیون جمعیت دارد و برای دهه‌ها است که علیه خواست قدرت‌های اروپایی‌ برای تحت سلطه و کنترل قرار گرفتن، مقاومت می‌کند. چطور از ایران برای ادامه و حفظ اسلام‌هراسی استفاده می‌کنند؟
همان‌طور که تروریست‌سازی و تهدید‌سازی ابتدا با اعراب شروع شد. اما بعد از انقلاب ایران و حادثه گروگان‌گیری سفارت‌خانه، این یک نقطه عطف کلیدی در فرهنگ لغات در ایالات متحده و توسعه ایده تهدید اسلامی شد. شاه نه تنها توسط یک جنبش اسلامی، بلکه توسط یک جنبش مردمی، شامل کارگران در حال اعتصاب، زنان، دانشجویان، شاعران، روشنفکران، اقلیت‌های مذهبی و… توسط همه کسانی که علیه مشت آهنین(
Iron Fist) شاه قیام کردند، سرنگون شد. اما در نهایت چون امام خمینی رهبر ایران نامیده شد، غرب آن‌ را به عنوان یک حرکت به سمت عقب و قرون وسطی، جلوه داد. غربی‌ها گفتند این مردم به اندازه‌ای عقب‌مانده هستند که نمی‌توانند سیاست‌های نوسازی شاه را تحمل کنند! بنابراین ایران یک تهدید بزرگ علیه دنیای مدرن و آمریکاست و به عنوان دشمن و جبهه اصلی تروریسم اسلامی شناخته می‌شود.

محمدرضا پهلوی

شکست آمریکا در امپریالیسم

کسانی که در سیاست خارجی آمریکا فعال هستند، معتقدند اشغال افغانستان و عراق توسط امریکا یک فاجعه و شکست بوده است. در واقع این مدل از برقراری هژمونی امپریالیستی مدلی است که قبلاً توسط اوباما مورد نقد قرار گرفته و کنار گذاشته شده بود. اکنون این واقعیت به ‌طور فزاینده‌ای به یک اجماع دو حزبی (گونه‌ای از اجماع ملی فراحزبی) تبدیل شده است. واقعیت این‌گونه می‌باشد که شما امروزه نمی‌توانید کشورهایی مثل ژاپن و آلمان را بعد جنگ جهانی دوم به گونه‌ای که با نظم ژئوپلیتیک جهانی ایالات متحده سازگار باشد، تسخیر و بازسازی کنید.
قطعاً نخبگان سیاسی آمریکا از چند بخش‌ این اتفاق درس عبرت گرفتند و موضوع، سرزنش و انداختن تقصیر به گردن دیگری است. در این باره نظرات و انتقادات بسیاری وجود دارد؛ برای مثال گفته شد که اتفاقاًت تقصیر ترامپ بود و هیچ برنامه‌ای وجود نداشت. درواقع سوالاتی که پرسیده نمی‌شوند این هستند که “در وهله اول اصلاً چرا آمریکا وارد افغانستان شد؟” یا “آیا سیاست‌های امپریالیستی، درواقع استعماری، قابل توجیه است یا خیر؟”

سیاست “جنگ علیه ترور” ادامه دارد!


با وجود این تفاسیر و اتفاقاًت، باید بگویم که سیاست “جنگ علیه ترور” به پایان نرسیده و ما نیز نباید طوری رفتار کنیم که گویی این بحث تمام شده است. حداقل از اواسط دهه 2000 آمریکا در نظر داشت که منابع و تمرکز کمتری برای هدف قرار دادن به اصطلاح تروریست‌ها در سراسر جهان خرج کند. با این هدف که بتواند بر چین که به عنوان یک تهدید بین‌المللی و اصلی تلقی می‌شود، تمرکز کند. آن‌ها نتوانستند تمرکز خود را بر خاورمیانه کاهش دهند. پس با این وجود، جنگ علیه تروریسم، در شکل و شمایل دیگری ادامه خواهد داشت.
در حال حاضر آمریکا بین 800 تا 1000 پایگاه نظامی در سراسر جهان دارد. در این پایگاه‌ها حملات هواپیماهای بدون سرنشینش امکان‌پذیر است. این حملات هواپیماهای بدون سرنشین مخفیانه اتفاق می‌افتد و اغلب، همانطور که اخیراً در افغانستان اتفاق افتاد، افراد بی‌گناه کشته می‌شوند. بنابراین این رویه ادامه پیدا خواهد کرد. متأسفانه وضعیت، ما را در موقعیتی قرار می‌دهد که دیگر نمی‌توانیم تحولات را پوشش دهیم. در این بین تصورات مردم به این سمت می‌رود که آزار و اذیت مسلمانان، چه در داخل و چه در سطح بین المللی، پایان یافته است.

طالبان در افغانستان
کودکان افغانستان

کشتار غیر مستقیم مردم و آمار غیر واقعی

 

پروژه Costs of War فقط به تلفات ناشی ازخشونت مستقیم جنگ می‌پردازد. بنابراین آمار آن‌ شامل مرگ‌های ناشی از تخریب زیرساخت‌ها و مرگ‌هایی که در آمار رسمی به حساب نمی‌آیند، نمی‌شود؛ اناند گوپال در یک یادداشت واقعاً عالی در نیویورکر که از زاویه دید زنان افغان است، اشاره می‌کند که مرگ و میر در افغانستان معمولاً در آمار رسمی به حساب نمی‌آیند، به همین دلیل است که شخصی مانند ملالی جویا، که شما در این برنامه با او صحبت کردید، مرگ و میر در افغانستان را بیش از 1 میلیون نفر اعلام می‌کند. بنابراین، متأسفانه با ادامه سیاست‌های ضد تروریسم ایالات متحده، این مرگ و میر‌ها بدون توجه باقی خواهد ماند.
ما می‌دانیم در فاصله سال‌های 2018 تا 2020، آمریکا در 85 کشور درحال انجام عملیات ضد تروریستی بوده است. بنابراین بهانه تروریسم به یک ابزار و روش بسیار مفید برای ایجاد هژمونی و کنترل در صحنه جهانی تبدیل شده است. در نهایت کومار اعلام کرد در عین اینکه جنگ با تروریسم همچنان ادامه خواهد یافت، اما به چین توجه بیشتری خواهد شد.

پیشنهاد ما:

سرمایه‌داری، الگوی سوء استفاده از زنان

منابع:

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *