تجاوز جنسی، ابزاری در جنگهای معاصر
تجاوز جنسی، ابزاری در جنگهای جنسیتیشده
تجاوز جنسی از خشونتی رمزگذاریشده در جنسیت سخن میگوید، در زمان جنگ، همین تجاوز تداوم نقش جنسیتی زن را به عنوان یک قربانی یا بازیگر، وصف میکند. با این حال، دشمنان هم، زن یا مرد، در این فرآیند زنانه میشوند. تجاوز جنسی در بوسنی یا دارفور، به موازات حمله به سیستم جنسیت مردان، دختران و زنان را مورد آزار جنسی قرار میدهد. مردان به دلیل تجاوز به دختران و همسرانشان از مردانگی خود دور میشوند و همه از این موضوع شرمندهاند. تجاوز، جنگی است که وحشیانه و زجرآور به وقوع میپیوندد و تنها به اثر خود جرم محدود نمیشود. به این ترتیب، بدن زن میدان جنگ است. این بدنها تصاحب، تسخیر و نابود میشوند. نبرد تجاوز تمام مرزهای میان زندگی خصوصی و عمومی را از بین میبرد. مالکیت و حریم خصوصی بدن فرد را از او میگیرد، چراکه زندگی فردی در مسیر مبادله در جنگهای جنسیتی نابود میشود و دیگر غیرنظامی باقی نمیماند. بررسی وضعیت غیرنظامیان در جنگ یا حد و حصر دادن به شکنجهها در بستری که از خانه و خانواده فاصله گرفته است، ممکن نیست.
نمونههایی از تجاوز در جنگ
طرف شکستخورده از مردانگی خود دور و پیروز میدان بار دیگر مردانه شده است. سیاست تجاوز به عنف سیستماتیک – به عنوان یک “زنستیزی کشنده” – اغلب از سیاست نظامی جداییناپذیر است. اشکال مختلفی از این فرآیند وجود داشته: بردگی جنسی زنان یهودی به دست سربازان نازی، تجاوز نهادینهشده ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم به زنان، اردوگاههای تجاوز جنسی و نسلکشی صربها در جنگ بوسنی، تجاوز و مثله کردن زنان توتسی در قتل عام رواندا، که گاه توسط خود زنان هوتو آغاز میشد. در نسلکشی رواندا در سال 1994 بیش از 500,000 دختر و زن مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. دهها هزار دختر و زن در بوسنی، سیرالئون و تیمور شرقی هدف تجاوزهای جنسی شدند. در بسیاری از این کشورها، مانند صربستان و پاکستان، زنی که به او تجاوز شده، غالباً از جامعه خود دوری و گمان میکند که خودکشی تنها راه فرار اوست. علیرغم این ننگ و شرمساری، در سیرالئون تجاوز به عنف در جنگ آنچنان رایج بود که به بازماندگان تجاوز اجازه داده شد با وجود تمام این اتفاقات به جوامع خود بازگردند.
سرنوشت زنان قربانی تجاوز
اگر در اینجا بر مبنای نظر کلاوزویتس مورخ نظامی و فوکو منتقد فرهنگی پیش برویم، میتوانیم بگوییم که تجاوز جنسی نوعی جنگ در شکل غیرانسانی خود است. تجاوز بیش از آنکه یک اثر باشد یک گونه جداییناپذیر از جنگ است. جنگ و تجاوز هر دو به نحوی عادی شدهاند که گویی اجتنابناپذیرند، و درست مانند طبیعت یک جنگجوی افسانهای به صورت بیولوژیکی کنترل و هدایت میشوند. اما، خشونت بدنی کلیشههای جنسیتی تثبیتشده را از بین میبرد. زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، دیگر آن زنی نیست که مرد دوست داشته باشد او را به وی نسبت دهند. زنان در تجاوز جنسی، به تعریف مردسالارانه از خود در جایگاه ابزار تنزل مییابند و همچنین از شرایط یک زن ممتاز محروم میشوند. در تجاوزات جنگی، زن کاملاً اشغال شده است، که این همان «تهاجم نهایی» است.
تجاوز به مردان در میدان جنگ
تجاوز همجنسگرایانه – مرد به مرد – اگرچه کمتر مورد تایید و سیستماتیک است، اما با توجه به نحوه برخورد آن با مفاهیم تثبیتشده مردانگی، کمتر تبلیغ میشود. تجاوز جنسی در جنگ – خواه دگرجنسگرا و خواه همجنسگرایانه – ساختار دوبارهای برای جنسیت تعریف میکند. وقتی مردان مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند، شبیه زنان تضعیف میگردند. آنها به وضعیت درماندگی رسیده و زنانه میشوند. در این مثال، جنسیت به شکل وحشتناکی از بدن بیولوژیکی فاصله میگیرد.
به گفته ایوت آبرامز، از هر دو زن، یک زن در آفریقای جنوبی به دلیل نهادینه شدن خشونت، که با بردهداری شروع شده و پس از آن با جنگهای استعماری تداوم مییابد، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. این احساس خشونتآمیز از تروما، زیربنای تمام چارچوبهای سیاسی مانای امروزی است. هر چه دنیای ویرانه حاصل از جنگ گسترش مییابد، شناخت تجاوز جنسی به عنوان سیاستی که ممکن است در شکل دیگر بروز کند، ضروری میشود. با این وجود، ژنرال مشرف از پاکستان با انکار ادعای زنان پاکستانی در پاییز 2005 اشاره میکند که بسیاری از آنها برای دریافت حمایت مالی و ویزا از خارجیها، ادعاهای نادرست یا اغراقآمیزی نسبت به تجاوز جنسی مطرح کردهاند. او تجاوز به عنف را به “اتفاقی پولساز” برای کسانی که میخواهند به خارج سفر کنند، تشبیه میکند. او این کار را علیرغم تبلیغاتی که پیرامون «مختار مای» منتشر شده بود، همان کسی که به دستور یک جرگای روستایی در سال 2002 برای انتقام مورد تجاوز قرار گرفته بود، و تهدیداتی علیه زندگی «شازیه خالد» پس از رسانهای شدن تجاوز او وجود داشت، انجام داد. فمینیستهای پاکستانی خشمگین شده، به خیابآنها آمدند تا نظر متقابل خود را نشان دهند.
گزارشات تجاوز از زنان نظامی آمریکا
تجاوز جنسی به عنوان جنگ به شکل دیگری نیز در ایالاتمتحده آمریکا بسیار به خانهها نزدیک است. دهها زن نظامی در منطقه خلیج فارس مدعی تجاوز و آزار جنسی توسط نیروهای همکار خود شدهاند. در طول سالهای 2002-2004 بیش از صد گزارش از سوء رفتار جنسی در فرماندهی مرکزی عراق، کویت و افغانستان گزارش شد. این تجاوزات جنسی همزمان زنان را به یک زن جنگجو و یک زن قربانی تبدیل میکند.
ارتش آمریکا به نیروهای زن نیاز دارد. این بدان معناست که سیستم نظامی آن با تقریباً 14 درصد ارتش، 17 درصد نیروی هوایی و 13 درصد نیروی دریایی از حضور زنان اکنون بیش از پیش زنانه است. اما زندگی نظامی همچنان شکارچیان جنسی مذکر را پرورش میدهد. تا سال 2004، حداقل 37 زن نظامی پس از بازگشت از خدمت جنگی در عراق، افغانستان و کویت، از سازمانهای غیرنظامی بحران تجاوز جنسی، مشاوره آسیب جنسی دریافت کرده بودند و 88 مورد سوء رفتار جنسی توسط 60,000 زن حاضر در این منطقه گزارش میشد.
اگرچه جسیکا لینچ مشهور، اکنون هیچ خاطرهای از تجاوز جنسی ندارد، اما ریک براگ مینویسد که احتمالاً او شکنجه شده و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است؛ چرا که گزارش پزشکی او به «تجاوز جنسی مقعدی» اشاره میکند. پدیده فراملی و بینالمللی تحقیر و تجاوزات جنسی، دشمنان، ملتها و جنگهای آنها را تعریف میکند. بدن زنان به میدان نمایش جهانی فتح و پیروزی مبدل میشود و این در حالی است که بدن مردان در پیروزی، مردانه و در شکست، زنانه میگردد.
بدنی که استفاده جنسی از آن شده، چه سالم و چه دارای معلولیت، مذکر یا مؤنث، معمولاً در جنگ فراموش میشود. گاهی مجبور میشویم اینها را به یاد بیاوریم. تامی داکورث، هوانورد ارتش ایالاتمتحده، با از دست دادن هر دو پای خود بر اثر اصابت یک نارنجک راکتی، به عنوان معلول قطع عضو به خانه بازگشت. او با عبور از رودخانه دجله در عراق، به خانه آمد تا برای فعالیت در یک منصب دولتی در ایلینوی آماده شود. پاها و دستها میشکنند و از بین میروند، باکرگی مورد تجاوز قرار میگیرد، انسانها کور میشوند، روان افراد با کابوسهایی فراموشنشدنی شکنجه میشود و از تمام اینها کمتر سخن به میان میآید. این خاموشی و سکوت بدنی نژادی، جنسی و جنسیتی همان چیزی است که برای تداوم جنگ حیاتی تلقی میشود.
بدون دیدگاه