رابطه فمنیسم و جنگهای ایالات متحده آمریکا
“اکنون درست زمان انقلابهای فمنیستی است.” (پتریکا مک فدن)
اکتبر 2006؛ شبی که باران شدیدی میبارید، هزار نفر از مردم به کلیسای دانشگاه سیراکوز در نیویورک شمالی رفته بودند تا در افتتاحیه کنفرانس ” فمنیسم و جنگ” که توسط دانشکده مطالعات زنان و جنسیت دانشگاه برنامهریزی شده بود، شرکت کنند. گروه کوچکی از فعالان ضد جنگ در محوطه، پرچمهایی از ایالات متحده را در کنار مجسمه سیندی شیهان، فردی که از رهبران ضد جنگ و از سخنرانان شب به شمار میآید، در دست داشتند.
در چنین شبی، ایالات متحده آمریکا ششمین سال نبرد خود با افغانستان و چهارمین سال جنگ با عراق را پس از دوازده سال تحریم اقتصادی و جنگ اول خلیج فارس در سال 1991 تجربه میکرد. بودجه نظامی کشور به بیش از نیم تریلیون دلار در سال افزایش مییافت – رقمی که پیش از این در جنگهای کره، ویتنام و افزایش شدید مسابقه تسلیحات نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 به سه برابر میزان خود رسیده بود. آمار قربانیان آمریکایی در عراق به سه هزار نفر و تلفات غیر نظامیان در عراق نیز که توسط گروه بررسی تلفات تخمین زده شده بود، به شصت کشته در روز بر اثر بمبگذاری یا تیراندازی میرسید.
ترویج آزادی زنان، بهانه شروع جنگها
شیهان و دیگر فعالان ضد جنگ و نظریهپردازان فمینیست، در کنفرانس خود، مستقیماً به جنگهایی اشاره کردند که توسط ایالات متحده آمریکا علیه افغانستان و عراق به بهانه واقعه 11 سپتامبر 2001 صورت گرفته بود. دولت جورج بوش صراحتاً مدعی بود که “مداخله” ایالات متحده باعث ترویج آزادی زنان در آن کشورها میشود و ازین رو، انگیزهای “فمینیستی” برای هجوم نظامی ایالات متحده وجود دارد.
از سال 2001، بسیاری از فمینیستها در خصوص زنان و جنگ تفکراتی داشتهاند، و بررسی کردند که چگونه زنان در این سالها بعنوان موتور محرک و توجیهی برای جنگهای آمریکا مورد استفاده قرار گرفتند. دیدگاه رایج این است که فمنیسم از زنان در ارتش حمایت کرده و همچنین از آرمان راهاندازی جنگ جهت تضمین حقوق زنان، علیه کشورهایی که حقوق مذکور در آن محدود میگردد، حمایت میکند. اما چیزی تحت عنوان «فمینیسم» یکپارچه یا حتی مجموعهای مشترک از علایق فلسفی، اخلاقی، فرهنگی یا سیاسی در میان همه زنان وجود ندارد.
جنگ، ابزاری برای گسترش امپریالیسم
رابطه میان فمینیسم و جنگ، بحثبرانگیز و پیچیده است. تعداد کمی از نظریهپردازان فمینیست همچنان این ادعا را میپذیرند که زنان طبعاً صلحطلب هستند، با این حال بحثهای زیادی در مورد چگونگی درک منفعت زنان و نحوه پیشبرد این منافع وجود دارد. در کنفرانس «فمینیسم و جنگ»، سخنرانان و صاحبنظران به بررسی ارتباط بین زندگی زنان، جنسیت و جنس، نژاد و ملت، نهادهای قدرتمند، دسیسههای کوبنده سرمایهداری و جنگهای اخیر ایالات متحده پرداختند. «جنگ» در متن جهانیشدن اقتصاد دنیا و به طرق مختلف، در مداخله نظامی مستقیم و اشغال، در ساختار و بازسازی سیستمهای حقوقی و فرهنگی، در ایجاد ابتکارات سیاست خارجی اقتصادی، و به عنوان ابزار و تکنیکی برای گسترش دامنه امپریالیسم مورد استفاده قرار دارد.
افرادی در صدد توجیه جنگهای ایالات متحده با استفاده از جنسیت، مباحث جنسی، نژاد، طبقه، ناسیونالیسم و امپریالیسم بودند، همچنین برای مشروعیت بخشیدن به آن جنگها و تداوم آنها، به آزادی زنان استناد میکردند. با توجه به محوریت جنگهای امپریالیستی ایالات متحده در جهان امروز، درک «فمینیسم و جنگ» در مقیاس جهانی بدون بینش مناسب نسبت به ویژگیهای رفتاری و ایدئولوژیهای نژادپرستانه، دگرجنسگرا و مردانهای که توسط ایالات متحده آمریکا در تحقق هژمونی اقتصادی و سیاسی به کار گرفته شدند، غیرممکن است.
آنچه فمینیستها باید بدانند!
بنابراین، فمینیستهایی که در اقصی نقاط جهان جنگ را نقد و علیه آن فعالیت میکنند، باید با تأثیرات جنگهای امپریالیستی ایالات متحده در حیاط خلوت فکری خود، در هر نقطه از کره زمین که زندگی میکنند، مبارزه نمایند. جنگهای کنونی علیه عراق و افغانستان، و تهدید به جنگ علیه ایران، تداوم نبردهای متعدد آمریکا در پنجاه سال اخیر است.
از زمان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده جنگ آشکاری را علیه چین (46-1945، 53-1950)، کره (1953-1950)، گواتمالا (1954، 69-1967)، اندونزی (1958)، کوبا (1960-1959)، کنگو (1964)، پرو (1965)، لائوس (73-1964)، ویتنام (73-1961)، کامبوج (70-1969)، گرانادا (1983)، لیبی (1986)، السالوادور (دهه 1980)، نیکاراگوئه (دهه 1980)، پاناما (1989)، عراق (1991–2001)، بوسنی (1995)، سودان (1998)، یوگسلاوی (1999)، افغانستان (-2001) و اکنون بار دیگر عراق (-2003) دنبال کرده است. هزینههای نظامی جهانی به بیش از یک تریلیون دلار در سال رسیده است و ایالات متحده بالای نیمی از این مبلغ را به خود اختصاص میدهد. در همین حال، امپریالیسم ایالات متحده و نظامیگرایی جهانی منجر به مقاومت بیسابقه علیه ایالات متحده در جنوب جهان شده است.
این جنگها با تأثیرات نادرست و نابودکننده خود بر زندگی زنان، سوداگری متعاقب آن در افراد تحت کنترل اجتماع، دستکاری گفتمانهای نژادیشده برتری مردان و درماندگی زنان بهعنوان یک توجیه، موضوعاتی عمیقاً فمینیستی را مطرح کرده و نیازمند مداخلهای فمنیستی و ضد امپریالیستی است. در واقع، همانطور که آنجلا دیویس پیشنهاد میکند، آنچه لازم است، ادراک و تخیل فمنیستی بخصوصی است که به ما اجازه میدهد دنیای بدون جنگ را تصور کنیم و در مسیر آن گام برداریم.
تحلیلهای ضد امپریالیستی در فمینیسم و جنگ
جریان مقابله با امپریالیسم ایالات متحده تلاش میکند تا مسیرهایی را نشان دهد که این کشور از طریق آنها جنگهای امپریالیستی خود را پیش برده و آنها را نژادی، جنسی و جنسیتی کرده است. مقصود همان جنگهایی است که با سیاستهای نظامی و اقتصادی تغذیه شده تا در پیشرفت و تحکیم سیستم سود محور سرمایهداری نقش داشته باشد. در نگاهی اجمالی به رویه ایالات متحده، این تحلیلهای فمینیستی به بررسی تجدید ساختار سیاست خارجی و داخلی ایالات متحده در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم ، و اینکه چگونه هر دو دستور کار بر اساس اهداف نظامی و شرکتهای بزرگ تعیین شدهاند، میپردازند.
سیاستهای برآمده از این ساختار در ایالات متحده منجر به نظامی شدن زندگی روزمره مردم در سراسر جهان و داخل کشور شده است. به ویژه برای مهاجران، پناهندگان و رنگینپوستان که در این گروهها تعداد نامتناسبی را زنان به همراه فرزندانشان تشکیل میدهند. موضوع صرفاً نقد یک دولت آمیخته به جنگ نیست، بلکه بررسی دقیقتر تأثیر جنگ امپریالیستی بر زندگی مردم در داخل و خارج از ایالات متحده میباشد. آنچه به سرعت در نظر تحلیلگران فمنیست آشکار میشود، این است که نظامی شدن ایالات متحده به معنای بسیج و بکارگیری نوین شیوههای استعماری ریشهیافته در تاریخ و استفاده از شعارهای برتری مردان و سفیدپوستان، و آسیبپذیری، بیکفایتی و حقارت زنان است. این شیوهها، نقشهای جنسیتی را به کار میبرد که مبتنی بر قدرت ظالمانه و سرکوبمحور است.
منطق تمدنی حاکمان ایالات متحده
چنین ساختاری را میتوان با نقد منطق نژادی و جنسیتی تمدنی که حاکمان ایالات متحده برای کشورسازی خود استفاده کردهاند و اکنون به منظور ایجاد و بازآفرینی امپراتوری، مجدداً آن را بکار میگیرند، درک کرد. بعنوان مثال، همانطور که میریام کوک (Miriam Cooke) پیشنهاد کرده است، و شهناز کان (Shahnaz Kahn) نیز استدلال میکند، “نجات زنان رنگینپوست” در افغانستان برای توجیه تجاوزات امپراتوری ایالات متحده استفاده میشود؛ چرا که این شعار ماموریت نجات یک ملت تمدنساز و متمدن را تکمیل میکند. در این باب، نجات ملت به معنای هدفقرار دادن نژادپرستانه مهاجران و رنگینپوستان در داخل کشور است. اتفاقی که با توجیه محدودیت آزادیهای مدنی و افزایش نظامیسازی اعمال قانون در کشور و برقراری امنیت در مرزهای ایالات متحده ذیل عنوان جنگ علیه قاچاق مواد مخدر و جنگ علیه تروریسم همراه است. تحلیل دقیق جنیفر فلوری (Jennifer Fluri) از گفتمان و ادبیات موجود کنگرهی ایالات متحده، نمونههای مبرهنی از نجات استعماری (استفاده از ادبیات و شعارهای نجات، جهت سلطه بر کشورها) را نشان میدهد که برای توجیه تجاوز ایالات متحده به افغانستان به کار میرود.
در حالی که پروژه امپراطوری ایالات متحده، متمدنسازی رنگینپوستان و ملیتهای سرکوبشده، اعم از سیاه، قهوهای، عرب، آسیای مرکزی و جنوبی و همچنین نجات زنان رنگینپوست خارج از مرزهای ایالات متحده را فریاد میزند، اما همین دولت در هدفمند نمودن، مجرمسازی، زندانی کردن و کشتار این مردمان در داخل مرزهای خودشان در قالب جنگهای بیپایان مورد نیاز برای حفظ گسترش سرمایهداری، دست دارد. درست از زمانی که ایالات متحده پس از 11 سپتامبر جنگهای خود را علیه افغانستان و عراق آغاز کرد، یک رژیم قانونی خشن در کشور روی کار بوده که با نظامیسازی نیروهای پلیس (در داخل) همراه شده است. پدیدههای مختلفی در حال اتفاق افتادن است، از جمله: افزایش قابل توجه در تأمین سرمایه، استفاده روزافزون از فناوری نظامی پیشرفته توسط شهرداریها و استانداریها، اشتراک نیروی انسانی، تجهیزات و آموزش توسط نیروهای نظامی با پلیس داخلی، جریان نیروی انسانی و روشهای شکنجه و تحقیر بین زندانهای ایالات متحده و نیروهای نظامی و ترویج عمومی فرهنگ جنگ در پلیس داخلی و همچنین در بخشی از نهادهای عمومی (رفاهی، مدارس، بیمارستانها).
سیاستهای نظامی و زندگی زنان و کودکان
اثر این سیاستهای مشترک اقتصادی-نظامی دولت امپریالیستی ایالات متحده، خود را در قالب افزایش نگرانکننده خشونت علیه زنان، کودکان و جوامعی که بار سلطهگری نظامی را در آمریکا و سراسر جهان به دوش میکشند، نشان میدهد. چنین سیاستها و روشهایی در ایالات متحده نه تنها خشونت علیه زنان را افزایش میدهند، بلکه با انحراف هزینهها و تضعیف نظامها و نظریههای اقتصادی که بر رفاه مردم تاکید میکنند، بر فقر میافزاید.
منابع:
کلیه مطالب این صفحه برگرفته از کتاب “Feminism and War:Confronting US Imperialism” میباشد. برای مطالعه بیشتر به وبسایت bloomsbury.com مراجعه کنید.
بدون دیدگاه