زنان انتحاری در جنگ چه میکنند؟
مردسالاری، بمبگذاران انتحاری و جنگ
مردسالاری در بستر زمان به تغییر شکل خود ادامه میدهد. بسیاری از زنان آمریکایی که به دنبال آموزش شغلی و کاری با حقوق ثابت هستند، همچنان به ارتش میپیوندند. بیش از 50 درصد زنان استخدامشده از میان اقلیتهای قومی هستند. زنان با موقعیت مشابه در کشورهای دیگر نیز در ابعاد نظامیشده، زندگی خود را میبینند. زنان فلسطینی که دارای نظامیترین گونه زندگی در بین زنان در سراسر جهان هستند، خود را میان روزمرگی که با جنگ درهمآمیخته است، پیدا میکنند. به این ترتیب، آنها بخشی از فعالترین زنان در جهان امروز هستند، که برای بقا و ساختن کشور خود میکوشند. در زندگی این زنان کمتر چیزی خصوصی یا خانوادگی تلقی میشود و تنها تعداد کمی از آنها میتوانند در شرایط جنگزدهای که دارند، مدعی وضعیت غیرنظامی باشند.
این زنان متحمل رنج میشوند، مبارزه کرده و پایاپای مردان میمیرند. در واقع زنانی که بمبگذاری انتحاری انجام میدهند، منعکسکننده گرایش جنسیتی مشابه به عرصههای نظامی هستند که پیشتر مردانه بوده است. بمبگذاران انتحاری زن با عملکرد خود، روابط مردسالارانه کشورهایی چون لبنان، فلسطین و چچن را زیرسؤال نمیبرند، بلکه بیانگر انعطافی جدید در ایفای نقشهای جنسیتی هستند که توسط مرد و زن به طور یکسان انجام میشود.
بمبگذاری انتحاری زنان
به گفته باربارا ویکتور در ارتش گل سرخ، اوایل سال 1985، افسران اطلاعاتی سوریه زنان جوان لبنانی را تشویق میکردند تا در حملاتی که به سربازان اسرائیلی میشد، خود را منفجر کنند. مقامات فلسطینی حقوق مادامالعمر 400 دلاری در ماه را به خانواده بمبگذاران انتحاری مرد اختصاص میدادند. از این رو به خانواده زنان بمبگذار انتحاری مانند وفاء ادریس، 200 دلار در ماه تعلق میگرفت. بار دیگر نیاز اقتصادی این زنان جوان، تعیینکننده برای ایفای این نقش بود. در واقع مردسالاری به طرق آشکار زندگی آنها را بیارزش میکرد. زنانی که اینگونه جان خود را از دست میدهند، به دلیل نیاز اقتصادی و ناامیدی شخصی، دست به چنین اقدامی میزنند. «حملات انتحاری، آخرین بمب هوشمند قشر فقیر جامعه برای خود است.»
تعدادی از زنان بمبگذار انتحاری زیبا، باهوش و مادر بودند؛ با این حال به عنوان زنانی شوریده و غیرمنطقی توصیف میشوند و در گفتمانهای مردانه به عنوان زنان احساسی، بیثبات و آسیبپذیر باقی میمانند. آنان به زعم این توصیف زنانه هستند، در حالی که نقش مردانه یک انتحاری را ایفا میکنند. وقتی حقیقت زنان بمبگذار انتحاری مورد بحث قرار میگیرد، همواره این پرسش مطرح میشود که چرا؟ فرض بر این است که سیاست نمیتواند به اندازه کافی اعمال زنان را توصیف کند. پس بنابراین باید چیز دیگری در این داستان وجود داشته باشد!
از این رو، کارهای آنها به عنوان اقداماتی از روی “ناامیدی شخصی” توصیف میشود و دلایلی که به آن نسبت داده میشود، برآمده از داستانهای شخصی این افراد از “تخلفات اخلاقی” خود است که مبرا ساختن آنها را مستلزم تجربه رستگاری با شهادت میداند. در حالی که علت بمبگذاری انتحاریهای مرد، “تحقیر اشغال” یا “ناامیدی موجود در جوامع عمیقاً راکد” عنوان میشود، همین علت به موازات برای انتحاریهای زن، عشق نافرجام یا شکست آنان در ازدواج خود مطرح میگردد.
تحقیر عجیب زنان بمبگذار
ژاکلین رز تعجب میکند که چرا بمبگذاران انتحاری نسبت به سربازان دیگر غیرمنطقیتر دیده میشوند. یا چرا زمانی که دست به کشتن میزنند، مردن گناهی بالاتر از ادامه دادن به حیات تلقی میشود. او فکر میکند که بمبگذاری انتحاری، که تعداد افراد کمتری را نسبت به جنگهای متعارف میکشد، کمتر از کشتن در حالت عادی معقول نیست. رز همچنین دیدگاه ویکتور در مورد انتحاریهای زن را اشتباه میداند. ویکتور آنها را در جنسیت خود قرار میدهد. در واقع آنها نه فلسطینیاند و نه شهدای پرشور سیاسی! بلکه زنانی هستند که به سادگی مورد تحقیر قرار گرفته و طرد شدند.
زنان فلسطینی برای مقاومت انتفاضه مسلحانه که به زنان برای سرکوب ارتش اسرائیل نیاز داشت، بسیار مهم هستند. همانطور که دولت بوش به زنان برای تکمیل صفوف در جنگ با عراق نیازمند بود. در عین حال، در تمام این سناریوها از امتیاز مردسالاری محافظت میشود، به خصوص که بمبگذاران انتحاری غیرمنطقی و روانبیمار به تصویر کشیده میشوند. این آسیبشناسی از آنان تا حدی با ترس و بیزاری از مرگ تعریف میشود. اما دیدگاه جنسیتیِ بیمنطق بودن زنان، به طور قابل توجهی در این موارد نمایان میشود.
داستان پشتپرده زنان انتحاری
بیوههای سیاهپوست همان بمبگذاران انتحاری در چچن هستند. گزارشها حاکی از آن است، برای اینکه این زنان مرگ را انتخاب کنند، چچنیها به آنها تجاوز کرده و فیلم آنها را ضبط میکنند. آن وقت آنها دیگر چیزی برای زندگی ندارند، اما دلیلی برای مردن بله! آنچه در بالا گفته شد با مردسالاری آغاز شده و به پایان میرسد؛ زنان به عنوان عناصر سیاسی در نظر گرفته نمیشوند. پس باید به آنها تجاوز کرد تا به ناچار دست به چنین اقداماتی بزنند و تجاوز جنسی به عنوان ابزاری برای سلطه استفاده میشود. ممکن است حیرت کنیم که چرا یک زن، انتحاری بودن را انتخاب میکند. تجاوز بار دیگر زنان را از بودن به جای خود و زندگی در حقیقت وجودی خود محروم میکند. اما همه بیوههای سیاه نیز چنین توصیف نمیشوند. بمبگذاران زنی نیز هستند که با فرهنگ و «مدرن» توصیف میشوند.
در روسیه از این زنان با عنوان شاخیدکی یاد میکنند، شاخیدکی همان معادل روسی از توصیف جنگجویان مقدس در زبان عربی است، که جان خود را فدا میکنند. آنها در جایگاه شخصیتهای پوچگرا دیده میشوند و از سال 1999 دست کم در پانزده حمله مختلف شرکت داشتهاند. نوزده نفر از چهل و یک نیرویی که در محاصره گروگانها در تئاتر مسکو در اکتبر 2002 شرکت کردند، زن بودند. یک دهه جنگ، زن جدید بمبگذار انتحاری را خلق کرده؛ این موضوع به همان اندازه که بخشی از تعهد عمیق به فرهنگ اسلامی است، از تعهد به نظریه دموکراتیک فمینیستی نیز سخن میگوید.
استراتژی زنان برای شرکت در بمبگذاری
یک بمبگذار انتحاری زن برای اولین بار در سپتامبر 2005 در عراق کشته شد. او در ابتدا لباس زنانه به تن داشت، چیزی مشابه یک مانتو و مقنعه، و در ایست، مورد بازرسی قرار نگرفت. پس از آنکه بازرسی را رد کرد لباس مردانه پوشید و به محلی که برای بمبگذاری تعیین شده بود، رفت. حاصل حضور و بمبگذاریِ او، هشت کشته و پنجاه و هفت مجروح بود. پوششهای جنسیتی، چه به عنوان یک زن و چه یک مرد، برای ایجاد جنگ استفاده میشود.
تری ایگلتون که یک منتقد ادبی است میگوید:«منفجر کردن خود به دلایل سیاسی یک عمل نمادین پیچیده میباشد، اقدامی که ناامیدی و مبارزهطلبی را در هم میآمیزد». این انفجار یک تنش میان ادامهدادن به یک زندگی تحت اشغال تهی از خودمختاری فردی و انتخاب مرگ است. با تبدیل شدن افراد به بمبگذاران انتحاری آسیبناپذیر، آنان نوعی آزادی را تجربه میکنند. تنها قدرت این افراد، آن است که در ورطه یک مرگ ویرانکننده بمانند، مرگی که زندگی را «به طرز وحشتناکی غیرقابل تشخیص» جلوه میدهد.
بدون دیدگاه